نقدی بر نفحات نفت امیرخانی

پس از چندی بلاخره موفق به خواندن آخرین اثر رضا امیر خانی شدم.قلم جادویی واستادانه او هر خواننده ای را مجذوب خود میکندتا این کتاب را بدون درنگی تورق کند.امیرخانی به واسطه آثارش از جایگاه ویژه ای در بین نسل سوم وعلی الخصوص از نوع انقلابی اش برخورداراست .نفحات که نقدی جدی ودقیق بر فرهنگ تن پروری وراحت طلبی واردساخته.کتابی خواندنی وشایسته ای است که زبان عامیانه اش رابطه خوبی با مخاطبش برقرار میکند.اما این حقیر به ضعف کلام وقلم خود معترفم وکوچکتر از آنم که نقدی برنفحات نفت بنویسم اما در چند فصل به نظر آنرالازم میبینم. 

۱.برخلاف بعضی. معتقدم نفحات مخاطب و در تعمیم گسترده تر جامعه امروزی رادچار نوعی یاس.ناامیدی سرخوردگی ونوعی خود کم بینی میکند.نفحات نفت در فصول آغازین انقدر مسول سه لتی راقدرتمند نشان میدهد که هیچ روزنه امیدی برایش متصور نیست.این نا امیدی آنچنان عمیق شکل گرفته که با تلاشهای بی ثمر نویسنده در فصول پایانی نه تنها کمکی به خواننده نمکند بلکه راه را برای جولان منتقدین نظام باز میکند تاازان تعبیرهای سیاسی ازجمله فشارهای بیرونی برای گرفتن انتشار کتاب یا تلطیف فضای اثر کند.واین یاس مفرط تنها مشکل نفحات نیست بلکه مهمترین آن است.نقد دیوان کشور که امروزه متاسفانه انقدر بزرگ شده که توان کوچکترین حرکتی راندارد نیاز به تحقیق ونگارش ندارد نیاز به کمی توجه و دقت دارد. 

۲.ذهن یک نویسنده باید مهمترین ویژگی اش تخیل باشد واین است که معمولابسیاری از اثاری ازاین دست رادچار اسیب میکند.البته نفحات کتابی است که حتما در موردش تحقیقات زیادی انجام گرفته.اما اگرنویسنده هم جای بسیاری ازهمین سه لتی ها بود شاید چندان تغییری در روشهایش اعمال نمیکرد.مثلا اگر همان اداره ای که ازبیست میلیارد بودجه سالیانه هفده میلیاردش هزینه پرسنلی است وبقیه اش مخارج چراغانی اعیاد را بخواهیم اصلاح کنیم زیر فشار افکار عمومی ورسانه ای برای تعدیل نیرو نمیتوان قد راست کرد.در این بین عده ای که دوست دارند همه چیز را سیاسی جلوه دهند هم با تمام قدرت به میدان امده ودنبال منافعشان میگردند تا از اب گل الود ماهیشان راصید کنند.نمونه کوچک ان را در شهرمان شاهد بود که در یک اعتراض کارگری.خانه کارگر که باید یک صنف باشد پلاکاردهایی را در اختیار کارگران قرار داده بود که رویش نوشته بود:هسته ای را رها کنید فکری به حال ما کنید. اخر این شعار چه ربطی به حق وحقوق کارگران دارد.حالا شما فکر کند بیش از نیمی از دولت را بخواهی تعدیل نیرو کنی انوقت چه اتفاقی رخ خواهد داد.بند دوم را ننوشتم در دفاع ازدولت بلکه اینکه گاهی تبعات یک حرکت اصلاحی برای جامعه توجیه نشده ونمی شود وهمین کافی است تا عده ای موقعیت را برای رسیدن به اهدافشان مناسب تشخیص دهند.نمونه دیگر مربوط به فصل قانان است که مثال ساده پاکوب های دانشجو به غلط به کل جامعه تعمیم داده شده.خاطره ای را به یاد دارم که خدمت دوستان عرض میکنم: در خیابان روبری منزل ما یک دور برگردان وجود داشت که تقاطع ۶راهه ای را ایجاد کرده بود و هرروز حادثه می آفرید تااینکه این دور برگردان مسدود شد. اما پس ازچندی کسانی که مسدود شدن دور برگردان مسیر خانه شان را حدود صد متر دورتر میکرد سنگهای جدول راتخریب کردند وبار دیگر حادثه افریدند.همیشه پیدا کردن راه درست توسط مردم وجامعه یک اصل ثابت شده نیست وهیچ ربطی هم به نفت وفرهنگ نفتی ندارد. 

۳.مسئله خصوصی سازی ودفاع تمام قد از دانشگاه آزاد یک گمراهی آشکار است که نویسنده دراین کتاب بسیار ناشیانه عمل کرده.اینکه بگوییم دانشگاه آزادبه خاطر عدم وابستگی به شیر نفت بزرگترین پایگاه مخالفین دولت میشود حتما برای خود مسئولین دانشگاه آزاد هم خنده دار است.بنده نمیدانم از قشر ضعیف جامعه شهریه سنگین تحصیل گرفتن وبعد هم به بهانه های واهی آنرا وقف کردن چه موفقیتی است و کجایش خصوصی سازی است؟ 

4.افق انرژی هسته ای حس امنیت را میگیرد.مردم را مضطرب نگه میدارد.این افق به جلسات روزمره آژانس بستگی دارد.به پشت چشم نازک کردن دول غربی هم ایضا.به دنده ای که رییس جمهور امریکا صبح از روی ان بیدار شده هم ایضا.به دندان قروچه ی وزیر جنگ رژیم صهیونیستی هم ایضاو...چرا افق زندگی مردم را وصل کنیم به  چیزی متغیر که هرروز مضطرب باشند. اینها نوشته های فصل افق نفحات نفت است که اوج تغییر درافکار امیر خانی را نشان داده او دراینجا به جای ملت ودولت افق را معین کرده وبعد هم به ان تاخته درحالی که هیچ احدی از مسئولان دولتی مدعی ان نیست که انرژی هسته ای افق ملت ماست.امثال این ظاهر بینی را هم دشمنان ملت دارند مثلا میگفتند اینهمه نفت دارید انرژی هسته ای برای چه؟یا مثلا میگفتند امارات بدون درگیری با دول غربی دارد زمینه اتمی شدنش را فراهم میکند.این بند امیر خانی بکلی بقیه کتابش را زیر سوال میبرد.ونشان میدهد یا مردم را نمیشناسد یا دشمنان مردم را.خود غرب وعمال داخلی هم میدانند که مسئله انها نه انرژی هسته ای نه حتی بمب اتمی است مسئله مسئله استقلال یک ملت است.هرچند معتقدم اگر همین شعار انرژی هسته ای حق مسلم ماست را هم افقمان بگیریم به خطا نرفته ایم. 

۴.نفحات به رغم نوشته امیر خانی که میخواهد کتاب را با پیشینه سیاسی نخوانیم به شدت سیاسی است.نمیشود منظور یک بحث نظری را بدون مثال بیان کرد.واین همان دامی است که نویسنده در ان گرفتار امده. 

۵.نفحات نفت کتاب خوب وارزشمندی است.امانشان میدهد نویسنده گاهی زیاد تحت تاثیر غرب بوده. البته باید آنرا خواند ودر موردش تامل کرد.

جنگ شمشیر های چوبی با بمب اتمی!!

1-خوشبختانه رسانه ملی پس مدتها از خواب زمستانی اش بیدار شد .وبا برنامه راز که این شبها ازشبکه چهارم روی آنتن رفته نشان داد که دنبال کارهای جدیدی است. البته این برنامه به همان اندازه آغازش امیدوارکننده است سرنوشتش نگران کننده.فرجامی که بارها وبارها نصیب ازاین قبیل برنامه های روشنگر شده.سرنوشتی که گریبانگیر برنامه دیروز امروز فردا شد. وآنرا به کمک اعمال فشارهای داخلی وخارجی اینگونه بی اثر ساخته است.اما انسان به امید زنده است والبته تجربه نشان داده که این برنامه هرگز آن جایگاه همیشگی نود را در بین مدیران رسانه ملی نخواهد گرفت برنامه ای که میتواند تمام جدول پخش برنامه ها را بر هم بریزد وتاپاسی از شب با رایزنی های فردوسی پور تاساعت سه ونیم بامداد به صحبتهای مردی بپردازد که همه چیزش را از این مردم داردو محقانه دنبال حقوق معوقه ای است که برایش کاری نکرده .آخرهشتصد برای یکسال میلیون هم شد پول؟انتظار این را از مدیران سیما داشتن هم انتظار بیجایی است هم غیر قابل اجرا!! 

2-چیزی از ایام نیمه شعبان نگذشته است.ومن هرچه در این مدت با خودم کلنجار رفتم وحافظه ام را مرور کرده ام اثری نیافتم که در خور مقام آن حضرت باشد.چه فیلم چه موسیقی وچه تاتر اما تا دلتان بخواهد بروشور و بنر و....چاپ شده که هیچ بار فرهنگی نداشته است البته نه اینکه این اقلام راباید محدود کرد بلکه تاثیر یک فیلم ویا حتی یک قطعه موسیقی بسیار میتواند بیشترباشد. 

سوالی که باید ازوزیران فرهنگ این سی سال پرسید البته به غیر از بها الله مهاجرانی!! 

یااز مدیران سی ساله صدا وسیما که شما برای فرهنگ انتظار که نقشه راه آینده این ملت است چه کرده اید؟.آقای ضرغامی ازبس ترانه( توهمون حس غریبی که همیشه با منی) راپخش کرده اید خسته شده ایم. 

آیااین همه تولید سریال با موضوعات تکراری وسطح پایین کافی نیست؟   

۳-اما آنچه هر شب در برنامه راز مطرح میشود این است که هالییود با تمام آتش توپخانه مارا بمباران تبلیغاتی وفرهنگی میکند وما با این بودجه اندک میخواهیم جلوی ناتوی فرهنگیش بایک جوخه آنهم با شمشیرهای چوبی قد علم کنیم.راستی تا کی می خواهیم به خودمان دروغ بگوییم با این سینمای ورشکسته ی تاخرخره فرو رفته در لجن وفساد با این کارگردانانان تشنه هوس با این تهیه کنندگان پول پرست وابسته به مراکز قدرت با کدامیک میخواهیم همین جوخه را هم جمع کنیم وخاکریز بزنیم؟ 

۴-وقتی بالای پشت بام خانه مان میروم ودایره زنگی ها را می بینم که به هر طرفی سر چرخانده اند پشتم می لرزد وقتی همسایه مان را میبینم که ظهر میرود مسجد وجلسه قرآن وبعدش میاید پای سریال های فارسی۱ میخواهم دادبزنم اما نمی توانم.وقتی میخواهم مستندی درراستای انقلاب بسازم همان ارگانی که ماهیت اش را ازهمین انقلاب میگیرد وجلویش سنگ میاندازد ودست رد به سینه ام میزند و ازهمان ارگان یک اپوزوسیون نظام پول بیت المال را میگیرد وفیلم سیاهش را میسازد ومیبرد در جشنواره های خارجی وجایزه هم میگیرد دردم می آید.                             چرا استکبار برای ما فیلم اخر الزمانی نسازد وشیطان پرستی به خورد بچه هامان ندهند؟ 

چون ما با چندتا شمشیر چوبی رفتیم به جنگ بمب اتمی!! تازه اگر زیر پایمان مین نگذاشته باشند!!

خنده دارنیست؟

بچه های ما میفهمند

آدم وقتی فقیر میشه.خوبی هاش هم حقیر میشه اما کسی که زور داره یا زر داره هنر می بینه عیب هاشه.حرف حساب میشنوند چرند هاشه.آروغ های بیجا ونفرت بارشه فلسفه ودانش ودین می فهمند.حتی شوخی های خنک و بی ربط او از خنده حضار را روده بر میکنه!ملت ها هم همینجورند. 

روزی که ما مسلمانها پول داشتیم.فرنگی ها از ما تقلید میکردند.استادهای دانشگاه های اسپانیا.ایتالیا.فرانسه.فیلسوف ها ودانشمندان اروپا.وقتی می خواستند درس بدهند قبا لباده ملا های ما را به تن میکردند یعنی ما هم بوعلی و رازی وغزالی ایم! 

همون که باز.استادهای دانشگاه های ما امرو تو جشنها می پوشند.تا خودرا به شکل استادهای دانشگاه های اسپانیا وایتالیا وانگلیس وفرانسه در بیارند!یعنی ما هم شبیه کانت ودکارتیم!ببین که لباده های خودمان را هم باید از دست فرنگی ها به تن کنیم! 

صنعتگر های مسیحی در اروپا .تقلب که میکردند.مارک الله را روی جنس های خودشان میزدند.یعنی اینکه این ساخت اروپا نیست. کاربلخ و بخارا وطوس وری وبغداد وشام واسلامبول وقرناطه وقرطبه واندلس است.حتی روی صلیب مارک الله میزدند. 

جنگهای صلیبی که راه افتاد آنها افتادند به جان ما ما افتادیم به جان هم. مسیحی هاوجهودها یکی شدند.مسلمانها صدتا شدند سنی به جان شیعه.شیعه به جان سنی.ترک به جان فارس.عجم به جان عرب.عرب به جان بربر.بربربه جان تاتار...باز هرکدام توی خودشان کشمکش.بد بینی.جنگ وجدل.حیدری.نعمتی.بالا سری.پایین سری یکی شیخی.یکی صوفی.یکی امل.یکی قرتی...نقشه جهان راجلوی خود بگذار.از خلیج فارس یک خط بکش تا اسپانیا.از انجا یک خط بروتا چین.این مثلث میهن اسلام بود یک ملت.یک ایمان.یک کتاب.حالا؟ 

مسلمان های یک مذهب.یک زبان توی یک مسجد.هفت تا (نماز جماعت)میخوانند!توی برادران جنگ هفتاد دوملت برپا شد. هرملتی اسلام را رها کرد.رفت به سراغ قصه های مرده.خرابه های کهنه.استخوان های پوسیده...خدارا ازیاد بردند.خاک را به جایش اوردند. 

توحید توی کتابها مرد.بشکل کلمات.وشرک توی جامعه جان گرفت.بشکل طبقات.دین فرقه فرقه شدوامت قوم قوم وما قطعه قطعه.هر قطعه..ولقمه های چرب ونرم.راحت الحلقوم. 

سرما را به خاک بازی وخون بازی وفرقه سازی.دسته بندی.به جنگهای زرگری.به بحث های بی خودی.به حرفهای چرت وپرت.به فکرهای وعلم های پوک وپوچ به عشق های وکینه های بی ثمر به گریه ها وندبه های بی اثر.به دشمن های عوضی.به خنده های الکی.بند کردند.چشم مارا به لالایی خواب کردند.فرنگی ها هم مثل مغول ها: 

(آمدند وسوختند وکشتندو بردندو... اما نرفتند!!) 

وما یا سرمان به خودمان بند بودو نخواستیم ببینیم.یا به جان هم افتاده بودیم ونتوانستیم ببینیم ویا اصلا برگشته بودیم به عهد بوق.به جستو جوی قبرها.باد وبروت های استخوان پوسیده ونبودیم که ببینیم! 

طلا هامان را بردندو ما را فرستادند دنبال عصر طلایی_دنبال نخود سیاه.ملیت.نبش قبر.مذهب.شب اول قبر.حال فراموشش کن.زندگی ولش کن. هزارودویست وپنجاه سال پیش.پدر شیمی قدیم جابر-در کلاس مسجد  پیامبر نز امام صادق(ع).رئیس مذهب شیعه .درس شیمی فرا میگیردوهزار ودویست وپنجاه سال بعد نزد پیروان پیامبروشیعیان امام صادق(ع).درس شیمی در کلاس درس مدرسه حرام میشود. هزار ودیست سال پیش .ما برای اولین بار در یک جامعه اروپائی - اندلس- بیسوادی را ریشه کن میکنیم.وهزار سال بعد.بی سوادی جامعه مارا ریشه کن می کند.  

هشتصد سال پیش. اولین بار.دسته ای ازجوانان ما.- فتیه المغربین- امریکا راکشف میکنندو هشتصد سال بعد امریکا پیر جوان مارا...چه بگویم؟! 

آنها بیدار شدندو ما به خواب رفتیم.مسیحی ها وجهود ها یکی شدند وما صدتا آنها پولدار شدندو زور دار وما فقیرو ضعیف! 

وکار ما! یک دسته مان هنوز هم مشغول کشمکش های قدیم اند ونفهمیده اند که دنیا چه خبرها شده است. 

یک دسته هم فهمیده اند دنیا در دست کیست.نشسته اند مثل میمون آدم ها را تماشا میکنندوهرکاری که آنها میکننداینها اداشان را در می آورند!در چشم اینها فقط فرنگی هاآدمند.آدم حسابی اند.چون فرنگی هاپول دارند زور دارند. 

ماها دیگر فقیر شده ایم.خوبی هامان هم حقیر شده.آنها که پولدار شدند عیب هاشان هم هنر شده! 

آنها میخواهند همه مان وهمه چیزمان را میمون بار بیارند ومیمون وار:واستادهامان را.شاعر هامان را.بزرگ هامان را.هنرمند هامان رافیلسوف هامان را.زن هامان را. مرد هامان را.زندگی هامان را. شهر هامان را..خانواده هامان راو...حتی بچه هامان را! 

آنهافقط از یک چیز تو میترسند.از این میترسند که ما دیگر ازآنها تقلید نکنیم. 

چطور میشود از آنها تقلید نکنیم؟کاری کنیم که بتوانیم خودمان بفهمیم آنها فقط از فهمیدن تو میترسند.ازتن تو هر چقدر هم قوی بشی ترسی ندارند ازگاو که گنده تر نمیشی میدوشنت ازخر که قوی تر نمشی بارت میکنن.ازاسب که دونده تر نمیشی سوارت میشن! 

آنها ازفکر تو میترسند. 

اینه که بزرگهائی که فکر دارند.باید به چیزهای بیخودی فکر کنند.بچه ها را باید جوری بار بیارند که هر کاری یاد بگیرند که فقط بلد باشند نونوار .تر و تمیز چاق وچله شاد وخندان.اما...ببخشید شاد خندان اما... ببخشید! 

ازچه راه؟از این راه که عقل بچه هامان را از سرشان به چشمشان بیارند!چطوری باروش آموزش وپرورش مدرن آمریکائی:سمعی بصری! 

یعنی باید چشمات فقط کار کند.گوشات فقط کار کند.چرا؟برای اینکه آن چیزهایی راکه پنهان می کنندوپنهانی میکنند نبینی.برای اینکه آن کارهایی راکه یواشکی وبی سر وصدا میکنند نشنوی.وآنها هر چه میکنند. هرچه میارند ومیبرند هم پنهانی است هم بی صدا! 

اما بچه های ما. گربه سیاه دزد شب راکه درشب بی تابش ماه.پر از زوزه روباه از دیوار بالا میاد ازپنجره تو میپره حتی از راه آب های پوشیده.سوراخ های گرفته دزدکی.یواشکی.تو میاد هم خودش را توشب سیاه رنگ سیاهش را میبیند هم از میان زوزه ها صدای پای نرم بی صدایش را می شنوند. 

عقل فرنگی به چشمش است به گوشش است به پوستش است تو مخاط دماغش است تو بزاق دهانش است چی میگم؟علم اش توی شکمش است هنرش زیر شکمش است.عشقش فقط پرستش لذت است آزادیش فقط آزادی غارت است فقط زر را میشناسد.فقط زور را می فهمد.گرگ است روباه است موش است. 

ماها را میخواد میش کنه.شیرمون رو بدشه پشممنو بچینه پوستمونو بکنه دینمونو بگیره دنیامون رو بچاپه پیرامون رو خواب کنه جوونامون رو خراب کنه. زنامون روبی شرم.مردامون رو بی شرف. 

دخترامون رو عروسک. پسرامون رومترسک.بچه هامون.بچه های خوشبختمون- نونوار شیک وپیک.تر تمیز.چاق وچله.شوخ وشنگ .با تربیت با ادب اما چی؟سمعی بصری! 

حیوان ها سمعی بصری بار میاند.فقط میتوانند ببینند.بشنوند امانه(بچه های ما میفهمند!) 

برق هوش را در چشمهای تندبچه های حاشیه این کویر نمی بینی؟ 

آری بچه های ما همه چیز را می فهمند. 

حتی جهان را.همه چیز جهان را.انسان را همه چیز انسان را.حرکت همه چیز را.پوچی را.معنی را. دنیا را آخرت را.برای خودرا.برای خلق را.برای خدارا. حتی شهادت راو... 

  

                                                      توحیدرا

                            

                                          بسم الله الرحمن الرحیم 

این متن را برای بزرگداشت سی وسومین سالگرد درگذشت مرحوم شریعتی در اختیاردوستان گذاشتم امیدوارم مورد قبول واستفاده قرار گیرد .بنده هرچند در بعضی از موارد با دکتر شریعتی اختلاف نظر دارم اما به اذعان همه نمیتوان این متفکر رادر انقلاب اسلامی نادیده گرفت.این نوشته یکی از اثار ایشان است که کمتر مورد توجه قرار گرفته.که نیمه پنهان اورا نشان میدهد. نیمه ای که امروزه توسط مدعیان روشنفکری کمتر به آن پرداخته میشود وبی شک عمدا آنرا در پنهان نگه میدارند سخنانی که امروز بیش از هر زمانی راهگشای ماست. 

 

چقدر شکر گزار نعمت فتنه بوده ایم؟

فتنه سال گذشته بدون شک از نقاط عطف در تاریخ ملت ماست.در باب فتنه وفتنه گران مطالب زیادی نوشته وگفته شده.اما نکته ای که کمتر مورد توجه قرار گرفته شکر گزاری به در گاه الهی از نعمت فتنه والطاف خداوند است.بی تردید ارامش امروز جدا از تدبیر وشجاعت و لیاقت مقام معظم رهبری بار دیگر نقش پر رنگ نعمت ولایت فقیه که ملت را از این تنگنا به بهترین شکل عبور داد را به ما نشان داد.فتنه ای که با همه پیچیدگی هایش چنان توسط ملت طومار طراحان ومجریانش را در هم پیچیده شد .که شک این اتفاق هنوز انان را سردگرم کرده. ودر مقابل انان علامت های سوال جدی گذاشته.چگونه این برنامه وعملیات منظم به نتیجه ای کاملا بعکس منجر شد؟جواب برای این حقیر که دانش محدود وکمی در عرصه سیاسی و اعتقادی دارم بسیار ساده است.سخنی که سالها پیش شهید مدرس گفته بود (سیاست ما عین دیانت ماست ودیانت ما عین سیاست ما) سخنی که شکست استکبار همیشه از ان نشئت میگیرد.همین سیاسی بودن دینداری ماست که ریشه دردیروزسرخ ما یعنی عاشورا وفردای سبز ما یعنی انتظار فرج دارد.امدادهای غیبی چه در دوران هشت سال جنگ سخت وچه در هشت ماه جنگ نرم همیشه یاری رسان ملت بوده است.ایا شکر گزارش بوده ایم؟از الطاف دیگر ملت کنار رفتن پرده نفاق ازچهره مدعیان باسلاح دین به میدان امده بود.انانی که مکر ورزیدن اماباردیگر مکر الهی کارگر افتاد وجز ننگ وبی ابروئی چیزی نصیبشان نشد.نعمت بصیرت که در این مدت ارزانی ملت بزرگ شد که اگر هزاران مقاله وکتاب و نوشته چاپ میشدنمی توانست اینگونه موثر باشد.چقدر شکر گزار بوده ایم؟وهزاران هزار نعمت دیگرکه همگی از دل فتنه بیرون امد.اما دوستان عزیز همه ما در این دوران چیز های زیادی ازدست دادیم دوستان رفقای صمیمی .بعضی روابط خانوادگی که دچار اسیب های جدی شدو... اما با انچه به دست اورده ایم قابل قیاس نیست دوستان یکدل همفکر که نه تنها همرزم وهمراه ما هستندبلکه قابل اعتمادتر وقابل اتکاترند.به برکت فتنه جنبش نرم افزاری وتولید فکر جان تازه ای گرفته خیلی که شاید دشمن را جدی نمی گرفتند امروز با تمام توان به عرصه امدند استعداد های زیادی شکوفا شده وبسیاری دست به قلم شده اند.جبهه سایبر دیگرجای مانور تبلیغاتی فتنه گران و عمال انها نیست .قطه ۲۶ هروز برتعداد بازدید کنندگانش افزوده میشود.نه ده به چاپ ششم میرسد.کتاب ولایت فقیه پر فروشترین کتاب نمایشگاه کتاب میشود.تولید فیلم ومستند با همه کمبودها باردیگر رنگ هنر ارزشی به خود میگیرد.وهروز کتابی در باب جنگ نرم نوشته میشود. وحدت حول ولایت واهل بیت محکمتر میشود واختلاف وانشقاق در جبهه مقابل به اوج میرسد. ایا اینها نعمات کمی است؟به راستی چقدر شکر گزارنعمت فتنه بوده ایم؟به راستی چقدر؟ 

شاخص برای پا برهنگان خود خمینیست نه اعضای بیت او

سخنان چند روز گذشته زهرا اشراقی در مصاحبه با سایت جماران جدا از وهن بنیانگذار جمهوری اسلامی حاوی نکات قابل تامل وهمچنین هشدار دهنده ای است.هشدار دهنده از این باب که با دقت در این اظهارات نشانه هایی از شکل گیری طبقه ای جدید وناشناخته در لوای منسوبین امام را میتون یافت .که اگر ابعاد این طبقه به خوبی تبیین نگردد خساراتی را در پی خواهد داشت  که از جمله میتوان به غبار الود شدن بار دیگر فضا وخلط مباحث. بهره برداری های شخصی ومهمتر از همه زنده شدن فتنه به کما رفته اشاره کرد.نواده امام با بیان این مطلب که اگر امام ازدیگر روحانیون کمی(روشنفکرتر)بودندبه علت تاثیرات زیاد خانواده بر ایشان بود.!!جای سوال دارد که اگر ایشان روشنفکریشان را مدیون خانواده شان هستند احتمالا دیگر صفاتش را نیز مدیون کسانی دیگر است.وایااینچنین شخصیتی که زاییده تخیلات سر کار وهمفکرانتان است میتواند انقلابی عظیم را با رهبری مدبرانه پیش ببرد وبزرگترین انقلاب مردمی در جهان را مدیریت کند.نظامی برپایه حکومت الله را پی ریزی کند.این کشتی پرتلاطم رااز میان امواج خیانت و نفاق وکارشکنی به سلامت عبور دهد؟ایاغیر از یک بزرگمرد که فقط صدای الله را میشنود اینچنین ازعهده خرق عادت بر می ایید؟ایاهر فردی که از انسان جایز الخطا تاثیر بپذیرد میتوانددر قلب بزرگترین ملت تاریخ جای داشته باشد؟ وسرنوشت تاریخی انانرا تغییر دهد؟هرچند سوالاتی از این قبیل  از منسوبین ان بزرگوار بارها وبارها پرسیده شده وایشان به صرف نسبت خانوادگیشان از ان چماقی ساخته وبر سر پرسشگران کوبیده اند.طرح مسئله حجاب که باتخطئه نوه کوچک روح الله همراه میشود.از دیگر نکات این مصاحبه است مسئله ای که توسط امام بارها مورد توجه وتاکید قرار گرفته است باهجمه سخیف شراقی مواجه میشود هجمه ای که گمانه  وابستگی به اصلاح طلبان وهمچنین زدودن غبار نا پاکی ازچهره عناصری مانند شیرین عبادی و فریبا داوودی مهاجر(که اخیرا کشف حجاب کرد) را تقویت میکند.در ادامه این تلاش مذبوحانه میتوان به خاطره وی از حضورزنان بد حجاب ودستگیری انان توسط کمیته اشاره کرد   که برای خالی نبودن نماز جمعه مورد تهدید صدام به نماز رفته اند تا نماز جمعه خالی نشود. حال باید از ایشان پرسید حجاب واجب است یا نماز جمعه ؟وی در ادامه صحبت هایش مدعی میشود بیت امام جمع اضداد بوده است واز هر جریان وتفکری به صورت مسالمت امیز در کنار یکدیگر بوده اند لیبرال. بنی صدری. طرفدار حزب جمهوری و... که نسخه دیگری از شعار (ایران برای همه ایرانیان)جبهه مشارکت است.هرچند در باره این گفته ها وهمینطور زمان بیان ان میتوان ساعتها وصفحه ها نوشت. از ان باید عبور کرده وبه مطالب مهمتری پرداخت وان چیزی نیست از پیدا شدن یک طبقه جدید طبقه ای که می خواهد از امام شخصیتی خنثی مقلد منفعل در برابر غرب بسازد وتفسیر ان ابر مردبزرگ تاریخ را فقط وفقط در انحصار خود داشته باشد.طبقه ای که باید ریشه اش را در۲۵۰۰سال پادشاهی و وراثت حکومتها یافت.طبقه ای که میخواهد تفکرات مسموم ومنحرفش را از کانال مطمئنی به نام امام به خورد ملت بدهد.ودر این میان وابستگی خانوادگی ونسبی یک امتیاز قابل اعتنا و ویژه محسوب میشود.طبقه ای که در بیانات مقام معظم رهبری در بیست و یکمین سالروز ارتحال ان پیر سفرکرده به نحوی به ان اشاره شد:(بیرنگ یا کمرنگ جلوه دادن مواضع قاطع ومحکم حضرت روح الله برای ایجاد جذابیت.) قاطعیتی که احکام اسلام را نه برای رضایت غرب ونوکرانش ونه برای جلب عناصر سست ایمان به مسلخ نمی برد. این جمله قبل از انکه مخاطبانش سران فتنه ای باشند که هر جنایت خود را با خط امامی بودن توجیه کرده اند. منسوبین واعضای بیت ان بزگوار اند. امامی که به خاطر همین مواضع مقتدرانه اش امروز محبوب ملت است.ملتی که با بصیرت مثال زدنی اش در حرم مطهر ان حضرت این طبقه نوظهور را شناخته است ودر مقابل ان مقتدرانه قد علم میکند.وراه امام وتفکر و مکتب او رادر کالبد این نسبتها نمی بیند. ملتی که خودش را صاحب انقلاب میداند نه حاکمانش را. وتنها وتنها به همین دلیل است که امام را با نوادگانش تفسیر نمیکند وتا به امروز بدون هیچ چشمداشتی از ثمره سی ساله اش دفاع ومحافظت کرده است. ملتی که سالها شلاق دیکتاتوری .استبداد. استعمار.ومحرومیت را بر گرده اش حس کرده است.شاخصش را خود امام وبیاناتش میداند نه بیتش را.ملتی که به پابرهنگی اش افتخار میکند ومیداند  نتیجه ان همه رنج ومحنتش راچگونه از این دریای طوفانی به ساحل نجات رهنمون شود.